برداشت آزاد از نوشته شاشنک بنگالی و رامین مستقیم – لس انجلس تایمز:
داماد کت و شلوار رسمیآبی به سبک نیروی دریایی ایالات متحده پوشیده و عروس، لباس شب ماهی شکل سفارشی بر تن دارد. تصویر هر دو در اینستاگرام لایک های زیادی دریافت کرده و کامنت های بسیاری در ستایش زیبایی شان نوشته شده است. پیشخدمت با ظرفی از شیرینی های لذیذ «فرنچ تارت» از کنار مهمانانی که زیر نور ضرباندار و رنگارنگ نورافکن های سالن شلوغ در حال رقص هستند، عبور میکند. دی جی موزیک سبک Gangam Style را پلی میکند و زنان جوان و زیبارو، گیلاس های خود را به سلامتی عروس و داماد بالا میبرند و با لباس های تنگ و شانه های برهنه به پایکوبی و شادی ادامه میدهند ...؛ این تصویری از یک مراسم عروسی است، مانند بسیاری از جشن های اینچنینی اما اینکه در تهران باشد و در قلب پایتخت حکومت اسلامیروحانیون متعصب، شاهد صحنه های سکولار شبیه کشورهای غربی باشیم، بس جای شگفتی دارد. «سرمد کدیری» داماد سی ساله ی این جشن میگوید: "ما نماینده ی تغییر در جامعه ی ایرانی هستیم!"
حکومت دین سالار جمهوری اسلامیایران که هنوز شعار «مرگ بر آمریکا» در نماز جمعه اش شنیده میشود، از زمان قدرت گرفتن در سال 1979 تاکنون با تلاش فراوان سعی در کنترل رفتارهای اجتماعی مردم دارد اما زیر پوست جامعه ی این کشور هشتاد میلیونی، افراد زیادی هستند که بی سر و صدا و خسته از مذهب زدگی و هماهنگ با روند جهانی شدن، تنگناهای دینی موجود در اجتماع خود را به چالش میکشند. اینان طبقه ی پرجمعیت متوسط شهری ایران هستند.
تهران، زنان شیک پوش با پوشش اجباری، روسری و مانتو، اما موهای خود را آزادانه روی شانه ها و اطراف بدنشان میافشانند. مردان جوان در پارک ها با دوست دختر خود به پیک نیک میروند علیرغم تذکرات مذهبی-حکومتی در مقابل اختلاط دو جنس مخالف در ملع عام! استفاده از گیرنده های آنتن ماهواره بطور رسمیممنوع است اما بیش از نیمیاز ایرانیان چه پنهان و چه آشکار در خانه هایشان استفاده میکنند و به تماشای برنامه های شبکه های تلویزیونی فارسی و یا خارجی میپردازند، در حالیکه نظام جمهوری اسلامیآن را واکنشی توهین آمیز به ارزش های خود تعریف کرده ی اسلامیمیداند.
گفته میشود که برای پرهیز از ناآرامیهای اجتماعی، ملاهای حکمران در ایران، مقدار بسیار اندکی از آزادی های فرهنگی-مدنی را برای تنظیم استانداردهای مورد نظرشان در جامعه، جایز میدانند و مانند یک ترموستات یا سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از انفجار اجتماعی ملت ایران، از برخی از سختگیری ها، موقتا یا در یک بازه ی زمانی مشخص، چشم پوشی میکنند. به تازگی مردم ایران که بیش از 60٪ آنها را جوانان پایین 30 سال تشکیل میدهند، نشان داده اند که میخواهند دخالت کمتری در زندگی خصوصی شان شود.
در سال 2013، رای دهندگان ایرانی، رییس جمهوری میانه رو به نام «حسن روحانی» را انتخاب کردند که با شعار آزادی های فردی بیشتر و روابط بهتر با ایالات متحده به کارزار انتخابات ریاست جمهوری وارد شد. او گفته است که پلیس حق اجرای ارزش های اسلامیعلیه مردم را ندارد که این اظهار نظر حسن روحانی، خشم تندروهای مذهبی-حکومتی را برانگیخت. هرچند این موضوع باعث تقویت جایگاه وی در میان طبقه ی متوسط شهری ایران شد اما قوانین اسلامینظام همچنان توسط رهبری آن با شدت دنبال شده و در زمان مقتضی برای سرکوب مردم استفاده میشود.
در بهار گذشته (2016)، مقامات حکومتی جمهوری اسلامیاعلام کردند که حدود 7000 مامور مخفی با نام «پلیس امنیت اخلاقی» استخدام کرده اند که وظیفه شان، برخورد با آرایش چهره ی زنان و آرایشگاه هایی است که مدل موهای مردان و زنان ایرانی را به سبک غربی آرایش میکنند. در ماه ژوییه گذشته، پلیس امنیت اخلاقی جمهوری اسلامیبا یورش به یک مراسم مهمانی در حومه ی تهران، حدود 150 مرد و زن جوان را به جرم فعالیت های غیر اخلاقی دستگیر کرد. خبرگزاری نیمه رسمیفارس در اینباره گزارش داد که دادستانی تهران این افراد را متهم به حضور در یک جمع مختلط و برنامه ریزی تهیه و ضبط ویدیو برای ارایه و پخش در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خارج از کشور کرده است. همچنین در سال جاری، مقامات قضایی جمهوری اسلامیبا تاکید بر مبارزه علیه آنچه که آنان مانکن و مدلینگ به سبک غربی مینامند، شروع به تجسس و دستگیری صاحبان عکس هایی کردند که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است.
محسن آریا، یکی از موسسان استودیوی عکاسی که تصویربرداری از مراسم عروسی آقای کدیری را بر عهده داشت، میگوید: "دو سال پیش، پلیس های لباس شخصی با یورش به یکی از مراسم های جشنی که مشغول تصویربرداری از آن بودیم، تیم فیلمبرداری را دستگیر و دستگاه های همراه مان را ضبط کردند." دادستانی آنان را به رفتار ناهنجار و غیر اسلامیمتهم کرده بود. آقای آریا و همکارانش در دادگاه از اتهام وارده تبرئه شدند اما حساب کاربری او در اینستاگرام موقتا مسدود شد و در فهرست سیاه مجرمین اینترنتی قرار گرفت. این روشی برای مرعوب کردن مجرمین اخلاقی از دید جمهوری اسلامیاست. آقای آریا میگوید: "آنها به من گفتند سبک عروسی تحریک کننده است. برای برخی افراد، هر چیزی میتواند تحریک کننده باشد حتی ناخن انگشت یک زن."
با این حال نشانه هایی از تغییر در همه جای تهران دیده میشود. مقاومت های کوچک و بزرگ طبقه ی متوسط شهری با وجود موانع بسیار سیاسی و اقتصادی نمایان است و مردم مصمم هستند تا هر آنچه که حکومت بعنوان محدودیت تعریف کرده است را به بوته ی آزمایش سپرده و آن را به چالش بکشند.
در ایران حتی نگهداری و داشتن سگ، یک کار سیاسی است!
سنت گرایان مذهبی در این کشور بطور کلی با بهترین دوست انسان یعنی سگ مخالفند و آن را مظهر نجاست و نگهداری از آن را انحطاط و علامت غربزدگی میدانند. در اکثر پارک های تهران و حومه، تابلوی «ورود سگ ممنوع» را میتوانیم ببینیم. در طول روز ماموران امنیتی از ورود و تردد هر شخصی که با سگ خود در پارک گردش کند، جلوگیری میکنند حتی اگر خودرویی حامل سگ باشد، آنرا متوقف کرده و با جریمه ای سنگین، مالک اتومبیل را مجازات میکنند؛ اما در شب، چمن پارک ها میزبان مردمیست که سگ های خود را برای گردش شبانه میآورند و معمولا بدون دغدغه به بازی و جست و خیز حیوانات خانگی خود سرگرم هستند. زیر نور طلایی چراغ پارک، مگی را میبینیم، یک سگ سیاهرنگ درشت هیکل از نژاد ژرمن شپرد همراه مرد جوانی که تی شرتی با نوشته ی FBI بر تن دارد، مشغول دویدن و بازی است. پسر جوان دیگری با سگ کوچولوی شیتزوی خود، جمعی از دختران جوان را به دور خود سرگرم کرده و دیگری با جسیکا، سگ هاسکی خاکستری خود قدم میزند.
سوسن مختیاری 39 ساله به ما میگوید که این پارک، یکی از مکان های منحصر بفردیست که میتواند روبیکا، سگ تریر 4 ساله اش را برای گردش بیاورد. بسیاری از همسایگان سوسن بخاطر وجود سگش از او دوری میکنند. هنگامیکه همکارانش در یک شرکت دولتی بیمه، عکس سگ او را در بک گراند لپ تاپش میبینند، داشتن سگ را سرگرمیتنفرانگیزی مینامند. خانم مختیاری میگوید: "به اعتقاد من، مرد یا زنی که از یک حیوان خانگی نگهداری میکند، انسان مهربانیست. البته این را نمیگویم که بهتر از دیگران هستم ولی حق دارم که با دیگران متفاوت باشم."
ستایش و سوگند قدیمی، دو قلوهای 16 ساله که موهای چتری خود را از زیر روسری بیرون گذاشته اند، هر شب با سگ های خود (هر کدام یک سگ) به این پارک میآیند به ما گفتند که در شب های اخیر مامور پلیس بر سرشان فریاد زده که موهای خود را بپوشانند و بار دیگر نیز بخاطر واژگان انگلیسی که روی روسری شان چاپ شده بوده، مورد سرزنش قرار گرفته اند. آنها به ما گفتند: "این روش مبارزه ی مدنی ما و نشاندهنده ی تفاوت های ماست. مردم همیشه راهی را برای نشان دادن شخصیت واقعی خود، بدون توجه به آنچه حکومت میگوید، پیدا میکنند."
بعضی از ایرانیان برای اندکی دور ماندن از دین تحمیلی دولتی به کتاب ها پناه میبرند. اگر چه بر اساس قوانین شرعی جمهوری اسلامی، تبلیغ دیگر ادیان میتواند مجازاتی مرگبار داشته باشد اما در سالهای اخیر، مقامات حکومتی اجازه ی انتشار تعداد کمیاز متون معنوی خارج از فقه شیعه را در جهت رقیق کردن افراط در مراسم عزاداری و قربانی کردن، داده اند و این فرصتی هر چند کوتاه برای فرار از دین حکومتی تحمیلی است.
در داخل یک کتابفروشی کوچک اما مرتب در مرکز تهران که با پوسترهای فیلسوفان مشهور غربی تزیین شده است، با صاحب آن آقای «محمدعلی بهجت» هم کلام شدیم. ایشان کتاب هایی درباره ی عارفان صوفی، فلاسفه ی زرتشتی و طبس روحانی (معنوی) دیپاک چوپرا، نویسنده ی شهیر هندی-آمریکایی، چاپ و منتشر کرده است. آقای بهجت که موسس یکی از چاپخانه های مستقل انگشت شمار است به ما میگوید: "تقاضای این نوع کتاب ها از سوی ایرانیان، نشاندهنده ی این است که مردم در جستجوی فضایی معنوی به جز آنچه که به آنها خورانده میشود، هستند. این بدان معنا نیست که طبقه متوسط شهری جامعه ی ایران ملحد یا ضد اسلام شده اند بلکه آنها فقط از نسخه پیچی رسمیدین تحمیلی خسته شده اند و نمیخواهند از لحاظ سیاسی آن را بپذیرند." همه ی این متون منتشر شده دارای مجوز قانونی و رسمیهستند اما تعداد خوانندگان اندک است. بطور مثال کتاب های دیپاک چوترا کمتر از 2000 نسخه در سال بفروش میرسد.
یکی از مشتریان کتابفروشی به نام «محمد رشیدی» 32 ساله، از اقلیت کرد ایران در جستجوی مطالبی در یک کتاب میز قهوه (کتاب هایی معمولا با جلد قطور، کیفیت چاپ بالا و طراحی و تصاویر فاخر) درباره ی باستان شناسی کردی بود. محمد رشیدی به ما گفت: "من در جستجوی هویت خود هستم." او دارای مدرک دانشگاهی باستان شناسی است اما بعنوان تکنسین کامپیوتر کار میکند. محمد رشیدی به ما میگوید: "به همین دلیل است که من به مطالعه باستان شناسی و تاریخ علاقمندم و دوست دارم درباره ی نیاکان و ریشه هایم بیشتر بدانم. البته به دور از چشم اندازهای انقلابی حکومت."
تئاتر نیز محک دیگری است بر محدودیت های نظام اسلامی.
«ایوانوف» شخصیتی ساخته و پرداخته ی «آنتوان چخوف» نمایشنامه نویس روسی مشهور قرن نوزدهم است. ایوانوف به شکل شگفت انگیزی شبیه کاراکتر روشنفکران افسرده ی ایرانی است که از رکود سیاسی و اقتصادی موجود در جمهوری اسلامی، رنج میبرند.
در خارج از سالن تئاتری با نمای آجری سرخ رنگ، مردانی با شلوارهای جین تنگ و زنانی با روسری های اجباری که دیگر به سختی بر روی سرشان بند میشود، در انتظار آغاز نمایش با یکدیگر گپ میزنند. هنگامیکه چراغ های سالن نمایش خاموش میشود، برخی از روسری ها از سر صاحبانش سقوط میکند اما محدودیت ها همچنان ادامه دارد ...؛ در نمایشنامه ی ایوانوف در پایان پرده ی دوم، صحنه ی خیانت شخصیت اصلی داستان به همسرش، همراه با بوسیدن دوست دخترش است ولی در نسخه ی ایرانی آن، فقط گفتگوی ایوانوف و معشوقه اش اجرا میشود.
ایرانیان انگار فقط در محیط خصوصی خود یا تاریکی احساس آزادی میکنند.
در مراسم عروسی آقای کدیری، در باغی منزوی در حومه ی شهر، مردان و زنان آزادانه با یکدیگر معاشرت دارند و عروس و سایر بانوان به راحتی و بدون حجاب اجباری به شادی و پایکوبی میپردازند. مردان با کراوات دیده میشوند، آنچنان که به ندرت در انظار عمومیمیتوانند ظاهر شوند زیرا سران جمهوری اسلامیمعتقدند که کراوات نمادی از غربزدگی و تشبه به کفار است. کدیری در زمینه ی ارتباطات و مخابرات کار میکند و پسر یک مقام اداری بازنشسته است. او میگوید: "من و همسرم سعی کردیم تا مراسمیرا طراحی کنیم که تلفیقی از مدرنیته و سنت ایرانی باشد." آنان از یک روحانی برای مراسم عقد رسمیشان دعوت کردند و تیمیاز تصویربرداران برای تهیه ی فیلم و عکس به جشن آنها آمدند. عروس، خانم شهرزاد بلندکیش 30 ساله، فعال در زمینه ی فناوری اطلاعات (IT) است که از شبکه های اجتماعی اینترنتی برای ایده گرفتن در زمینه ی طراحی دکوراسیون مراسم و لباس عروسی خود، بهره گرفته است. بودجه ی عروسی نسبتا متوسط بود و در حدود 12000 دلار برآورد شد که بیشتر آن را داماد از پس انداز خود تامین کرده است. آقای کدیری میگوید: "ما تلاش کردیم تا روش خود را به کار ببریم. خانواده های خود را متقاعد کردیم و تحت تاثیر چیزهایی که در اینترنت یاد گرفتیم، عمل کردیم اما فکر میکنم آنچه کردیم، حداقل توسط 20٪ ایرانیان انجام میشود."
آخر شب، عروس و داماد در آغوش یکدیگر در رقص تانگویی عاشقانه، رازهای خود را در گوش همدیگر زمزمه میکنند تا آماده ی سفر ماه عسل به اروپای شرقی شوند. آنان نماینده ی سرپیچی مدنی طبقه متوسط شهری جامعه ی ایران هستند که وزش باد تغییرات را به راه انداخته اند.