برداشت آزاد از نوشته الستر مکالی، نیویورک تایمز / بازنویسی و تنظیم به فارسی، امیر رنجبر:
در مهر تو تن به خاک میداد بر یاد تو جان پاک میداد
در عاشقی تو صادقی کرد جان در سر کار عاشقی کرد
احوال چه پرسیم که چون رفت با عشق تو از جهان برون رفت
تا داشت در این جهان شماری جز با غم تو نداشت کاری
وان لحظه که در غم تو میمرد غمهای تو راه توشه میبرد
(حکیم نظامی گنجوی)
این ابیات جنبههای گوناگون الگوی کهن از عشق رومانتیک و غم و اندوهی را نشان میدهد که از اشعار داستان عاشقانه «لیلی و مجنون» بر آمده است. این قصه عشق از نسخههای شفاهی بر گرفته شده که ردپای آن از حدود قرن پنجم میلادی به بعد در ادبیات خاورمیانه دیده میشود اما نخستین شکل رسمی آن در عاشقانههای پارسی حکیم نظامی گنجوی تبلور یافته است. نظامی گنجوی شاعر و داستانسرای بزرگ پارسی گوی تمدن ایرانی در قرن دوازدهم میلادی در شهر گنجه زندگی میکرد که امروزه در جمهوری آذربایجان قرار دارد. گنجوی در به نظم در آوردن داستانهای عاشقانه بسیار چیره دست بود و آثار بزرگی از وی به جا مانده است که میتوان از منظومههای «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» نام برد.
رومنس کلاسیک لیلی و مجنون که قرنهای زیادی به شکلهای گوناگون در فرهنگ کشورهای عربی، پارسی، آذربایجان و هندی روایت میشود، بصورت نمایشنامه موزیکال همراه با رقص، جمعه شب سیام سپتامبر در سالن Zellerbach پردیس دانشگاه برکلی کالیفرنیا به روی صحنه رفت.
مارک موریس که بیش از چند دهه سابقه طراحی رقص و کارگردانی نمایشهای موزیکال دارد با همکاری گروه هنری جاده ابریشم و هاوارد هاجکین هنرمند نقاش، داستان لیلی و مجنون را به روایتی جدید آماده نمایش کردند. این نمایشنامه موزیکال توسط کمپانی Cal Performances ارایه میشود و بزودی تور سراسری ایالات متحده را آغاز خواهد کرد.
آقای موریس به قصه لیلی و مجنون بعنوان یک عشق شکست خورده و عواقب آن یعنی آنچه بطور رسمی در روایت اصلی داستان قرار دارد، نگاه نمیکند و بیشتر به جنبه احساسات موجود در رابطه عاشق و معشوق میپردازد. در طول اجرا، گاهی یک زوج از گروه نمایش، قهرمان مرد و زن قصه هستند، گاه چهار لیلی و مجنون میبینیم و گاهی دیگر زن و مرد داستان در قالب گروهی از عاشقان دلخسته نمایش داده میشوند.
بر روی صحنه، حدود شصت و پنج دقیقه نمایشی چشمنواز ارایه میشود که شامل یک پیش درآمد موزیکال بسیار شاعرانه نیز است. پسزمینه صحنه نمایش را نقاشیهای آقای هاجکین زینت داده است که یوهان هتکنس بعنوان دکوراتور، بسیار ماهرانه از آنها استفاده کرده است. نقاشیهای انتزاعی پسزمینه صحنه، مجموعهای از رنگهای تند در کنار یکدیگر است که بیشتر شامل رنگهای اصلی زرد، سبز و قرمز است که در ظاهر متضادند ولی احساسات نزدیکی را موجب میشوند.
لباسهایی همسان که بوسیله هاجکین طراحی شده و میل اوکامورا آنها را خلق کرده، برای هنرمندان زن، تمام قد نارنجی است و برای بازیگران مرد ژاکتهای آبی و شلوارهای سفید رنگ است. این یکسانی پوشش هنرپیشهها با توجه به تعدد لیلی و مجنونها در طول نمایش باعث خاص شدن لیلی و مجنون در هنگام اجرا میشود و شال لیلیها به شکل شعلههای رنگی و مجنونهای سپیدپوش دیده می شوند.
زیبایی شناسی میتواند شنیدن اصوات گوشنواز باشد و تاثیری بیش از دیدن داشته باشد. موسیقی که آقای موریس انتخاب کرده، اپرای لیلی و مجنون است که توسط اوزییر حاجیبیلی (حاجبعلی) نوشته شده است. حاجیبیلی تصنیفنویس مشهور جمهوری آذربایجان است که در سال 1908 اپرای لیلی و مجنون را در باکو نوشت و به نوعی اثر وی نخستین اپرای ساخته شده در خاورمیانه شناخته میشود که نقطه عطفی در فرهنگ آذربایجان است. آقای موریس این تصنیف اپرایی را با همکاری عالم قاسمف، جانی گندلسمن و کالین یاکوبسن بازتنظیم و آماده اجرا کرده است. بر پرده صحنه نمایش، واژگان و سرتیترهای مهم اشعار لیلی و مجنون هماهنگ با موسیقی و آواز نشان داده میشود.
از ویژگیهای برجسته این موسیقی آذربایجانی، خطوط آوازی آن است که پیچیدگیهای ملیزمایی (گروهی از نتها که بصورت تک سیلابی خوانده میشوند) دارد. نواهای آواز یک واژه تک سیلابی هنگام آواز خواندن به سرعت بالا میرود و به آرامی صدا میلرزد و بصورت ثابت پایین میآید. صدای خواننده اصلی (که هرگز دهانش کاملا باز نمیشود) وابسته به ملودیهایی است که در موسیقی فلامنکو استفاده میشود اما نرم، ملایم و همچنین درونیتر. دو خواننده اصلی، ده نوازنده و شانزده رقصنده (هفت زن و نه مرد)، این اپرا را اجرا میکنند. خوانندگان عالم قاسمف و فارگانا قاسموا هستند که در مرکز موزیسینها نشسته و برای نقش لیلی و مجنون میخوانند. صدای خانم قاسموا به شکل دلپذیری گوشنواز است.
رقصندگان در محیط جلو، عقب و اطراف صحنه دیده میشوند اما هرگز بیش از 12 نفر از آنها را در یک زمان نمیبینید. تعداد آنها با نوازندگان و خوانندگان هماهنگ است. طراحی رقص این نمایش بسیار جالب است؛ این رقصها بر اساس حرکات موزون دراویش (سماع) طراحی شده است. حرکات بازوها و قسمتهای بالای بدن بیشتر مد نظر است. در حالیکه رقصنده به دور خود میچرخد، بدن به یک سمت خم میشود و گاه به آهستگی و گاهی دیگر به سرعت حول محور بدنشان میچرخند و با پاهای از هم باز، بر روی پنجه پا از سمتی به جهت دیگر آهسته یا سریع حرکت میکنند. زانوان خم میشود و دوباره قد میکشند و ...؛ گردابی از احساسات به نمایش گذاشته میشود.
رگههای شفافی از رقص باله در حرکات لیلی و مجنونها دیده میشود. مجنون به آرامی از لیلیاش دور میشود در حالیکه یک پایش هنوز در بین پاهای او قرار دارد و لیلی نیز با حرکات موزونی شبیه رقص سبک عربی، حرکت معکوس آن را به نمایش میگذارد. پرش و جست و خیز رقصندگان بر اساس گامهای موسیقی فولکلور (سنتی-محلی آذری) انجام می شود. لیلیها و مجنونهای رقصنده، گاه به هم نزدیک و گاهی دیگر دور می شوند و فضای ایجاد شده بین آنها، نمایانگر فاصله دراماتیک عاشق و معشوق است. هنگامیکه رقص از بیان مفاهیم عمیق باز میماند، این واژگان موجود در موسیقی است که رقص را تکمیل میکند.
عاشقانه لیلی و مجنون معاصر با داستانهای عشقی قرون وسطایی در فرهنگ اروپای غربی است که در آنها معمولا خیانت همسران به یکدیگر و رابطه عاشقانه نامشروع با دیگری حرف اول را میزند. مشهورترین این قصهها، کاراکترهایی مانند «لانسلا و گویینیویر»، «تریستان و ایزیولت» و «ترویلس و کریسید» هستند که همگی متعلق به زمان شوالیههای جوانمرد قرون وسطاییاند و مانند قصه لیلی و مجنون پیوند بین عشق و مرگ و اتصال شهوت و روح را نمایان میکنند و کمال و تعالی امیال و آرزوها را به رخ میکشند.
پس از تماشای لذتبخش دو اجرای این نمایش، اکنون اشتیاق تجدید آشنایی با موسیقی آذربایجانی بطور عام و اپرای حاجیبیلی بطور خاص در مخاطب زنده میشود. طراحی رقص آقای موریس، ساختارشکنانه و چکیده افسانهای شاعرانه با طعمی افسونگر و متفاوت از قصه عشق و حسرت لیلی و مجنون حکیم نظامی گنجوی است.