کتاب، یک زندگینامه کلاسیک نیست. تمرکز طارق علی در این کتاب، دو راهیهایی است که بر سر راه لنین بود و شیوه تفکر و تحلیل و تصمیمگیری و واکنش لنین به این خیل دوراهیها و سرانجام نتایجی که بهبار آورد. در بخش مفصلی از کتاب، به عشق و علاقه عمیق لنین به ادبیات پرداخته است و تاثیری که خواندن ادبیات، بر شخصیت و باورهای لنین داشت. «گاردین» پارهای از این بخش را منتشر کرده است. طارق علی مینویسد که لنین نهتنها عاشق گوته بود، بلکه عادت داشت دشمنان سیاسی خود را با شخصیتهای ادبی مقایسه کند و از دل رمانها و داستانها و اشعاری که میخواند، نام شخصیت منفور و مفلوک و بیچاره و حسود و عقدهای را بیرون بکشد و دشمن را به آن نام بخواند.
طارق علی مینویسد لنین در خانهای و با تربیت پدر بهغایت تحصیلکرده و کتابخوانی بزرگ شد که از در و دیوار کتابهای شکسپیر، گوته و پوشکین بالا میرفت. اصلا رسم خانه بود که بعدازظهرهای یکشنبه دورهم به نوای بلند پوشکین و گوته و شکسپیر بخوانند. لنین در دوران دبیرستان عاشق و دلباخته ادبیات آمریکای لاتین شد و معلمهایش اصلا امیدوار بودند و پیشبینی میکردند که او روزی متخصص ادبیات لاتین شود.
لنین، ادبیات کلاسیک جهان را بهدقت و موشکافی خوانده بود و از این دانش وسیع در بحثهای سیاسی و تعیین راه سیاسی، بسیار بهره میبرد. بهوقت درگیری سیاسی جدی سال ۱۹۱۷ که به جدایی اكثريت روس از سوسیالدموکراتهای ارتدوکس منجر شد، لنین در جلسهای مهم از گوته نقلقول کرده بود: «رفقا، تئوری، خاکستری است. اما سبز، رنگ جاودانهی زندگی است.»
لنین، عاشق «ابلوموف»، اثر مهم ایوان گانچاروف بود. تولستوی را با کنجکاوی و دقت میخواند، آباش با داستایوفسکی در یک جوی نمیرفت.
طارق علی اما مینویسد هیچ نویسندهای بهاندازه نیکلای چرنیشفسکی، بر شخصیت و تفکر لنین تاثیر نگذاشت و او را این چنین مجذوب نکرد. رمان فلسفی «چه باید کرد؟» چرنیشفسکی، شاهکلیدی بود که لنین را در باورهای سیاسیاش تندرو کرد. کتابی که چرنیشفسکی در واکنش به «پدران و پسران» ایوان تورگنیف نوشت. لنین آنقدر تحتتاثیر این رمان بود که کتاب معروف خودش را هم با همین عنوان منتشر کرد. فقط هم لنین نبود که باورهای سیاسیشان تحتتاثیر «چه باید كرد؟»، پرورانده شد، یکدوجین از کمونیستهای نامدار هم همگی تحتتاثیر این کتاب بودند. کتابی که طارق علی اعتراف میکند سه بار جان کنده تا آن را بخواند و نتوانسته رمان را تمام کند. رمان عجیبی که هیچ شبیه دیگر آثار ادبیات روسیه نیست. کتابی که به هرمعنا در زمانه خود رادیکال بود، به ویژه در بحثهای مربوط به برابری جنسیتی و شیوههای رویارویی با دشمن. چرنیشفسکی، مهم بود و حتی اگر مثل ولادیمر ناباکوف، حالت از او بهم میخورد، چارهای نداشتی که ۵۰ صفحه در هجو و متلکگویی به او بنویسی و عاجزانه اعتراف کنی که با اینکه حالت از او بهم میخورد، چرنیشفسکی مهم است و نمیشود و نباید او را نادیده گرفت. نویسندهای که از لنین تا اما گلدمن، همه عمیق تحتتاثیر او بودند و خود او عمیق تحتتاثیر آثار حماسی کهن و به ویژه اودیسه هومر و شاهنامه فردوسی بود.
حال سوال اينجاست كه اگر شعاع تاثيرات ادبيات كلاسيك جهان تا تصميم گيريهاي بنيادين رهبران و هژموني جهاني ميرسد، ترامپ در نوجواني و جواني پرشورش چه مطالعاتي داشته؟ و آيا اصلا به جز سوداي كسب درآمد و سه تا و چهارتا كردن كازينو ها و قصرهاي جواهر نشان و تعويض زنان سوپر مدل، آرمان ديگري در سر مي پرورانده؟ قطعا در حيطه اقتصادي و مديريتي زندگي فردي خود كه مدعي پيروزمندانه بودن آن است، از پژوهشگران و پيشرواني خط گرفته است.
اما علی خامنهاي چطور؟ علاوه بر دروس شرعيات حوزوي و فقهي، آيا همانگونه كه ادعا ميكند بنده حافظ و بيدل دهلوي ست؟ يا آل احمد كه ميستايدش؟ يا رومن رولان كه قبولش دارد؟ او از كدام ادبيات چرك جهان، الهام گرفته است كه چنين خون بر قلم مي كشاند و زبان از دهان بيرون مي كشد.
به راستي اين كه گناه ادبيات نيست، ادبيات بالفطره و به قاعده ميبايست زايش دوباره معنويت و حلول تفكرات جديد را منجر شود، به گمانم بدترين متون ادبي تاريخ هم به كجراهههاي سياست نخواهند رفت.
نويسندگان، كتابها و پژوهشگران، ملعبهاي دلفريب هستند كه نامردمان سياست محور، با دست آويز شدن به آنها، سعي در تطهير تصميمات و اقدامات نابخردانه خود ميكنند تا آنها را ارشميدسي و عقل مدار جلوه دهند.
همان اقدامات كه بعدها ميشوند جنايات و توسط همان روشن ضميران و نويسندگان ثبت مي شوند.