دکتر مرتضی مشیر، در سال 1303 خورشیدی در شهر فسا (استان فارس) متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند. دوره لیسانس حقوق رشته قضایی را در تهران و دوره دکترای حقوق و اقتصاد را در دانشگاه سوربن پاریس گذراند. دکتر مرتضی مشیر در دوره 24 مجلس از سال 1354 تا هنگام انقلاب بهمن 1357 به عنوان نماینده مردم فسا در پارلمان ایران انجام وظیفه کرده است.
تألیفات دکتر مشیر عبارت است از : سرنوشت پیر لاوان (نخست وزیر فرانسه در جنگ جهانی دوم)، خاطرات اللهیار صالح (از یاران دکتر مصدق)، گوشه هایی از خاطرات من در 50 سال اخیر ( 2 جلدی) ،دکتر مصدق در عصر قاجار و پهلوی، خاطرات سپهبد صنیعی (وزیر جنگ سابق)، کتاب خاطرات و یادداشت های ارتشبد فریدون جم توسط شرکت کتاب چاپ و منتشر شده است.
دکتر مشیر در پیش گفتار کتاب« خاطرات و یادداشت های ارتشبد فریدون جم» می نویسد: ...در ایران کسی نیست که ارتشبد فریدون جم، این بزرگترین خوشنام و برجسته نظامی را نشناسد. علاوه بر اینکه به علت وصلت با والا حضرت فقید شمس پهلوی، دختر بزرگ رضا شاه با پهلوی اول از نزدیک ارتباط داشته و فرزند کسی است که طی سالیان دراز مقام هایی چون استانداری، سفارت، وزارت و نخست وزیری را بر عهده داشته و بیش از ربع قرن نیز در زمان محمدرضا شاه نیز مسئولیت های مهمی داشته است و آخرین سمتش سناتوری بوده است. ارتشبد جم پس از گذرانیدن مراحل مختلف فرماندهی نظامی، آخرین سمت او فرماندهی ستاد کل ارتش بوده است، سفیر کبیر ایران در کشور اسپانیا و در نهایت به هنگام بازنشستگی مقیم لندن شده بود...
برگرفته از کتاب:
دکتر سید مرتضی مشیر در تاریخ 4/7/1374 به ارتشبد فریدون جم نامه ای می نویسد و از وی می خواهد برای تکمیل پژوهش خود با موضوع « دکتر مصدق در عصر قاجار و پهلوی» ارتشید فریدون جم به سوالات وی پاسخ دهد. وی در این نامه می نویسد:
...چرا محمد رضا پهلوی پس از ادای سوگند به قرآن کریم که در مجلس دوره سیزدهم و با نقض قسم و دخالت مستقیم در کودتای 28 مرداد، خود را آلوده دامن ساخت و تا آن جا پیش رفت که روزی ناچار شود در برابر رادیو و تلویزیون پیام زیر را خطاب به ملت ایران ایراد نماید:.. متعهد می شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادی های سیاسی و انجام انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خون بهای انقلاب مشروطیت است، به صورت کامل به مرحله اجرا درآید و من نیز پیام انقلاب ملت ایران را شنیدم و آنچه را که شما برای به دست آوردن آن قربانی داده اید، تضمین می کنم. ( سخنرانی شاه ، 15 آبان 1357) ...
ارتشبد فریدون جم در نامه ای به دکتر مرتضی مشیر پاسخ می دهد:
...در شهریور 1320 که رضا شاه ایران را ترک کردند، به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه هم قطعی نبود. حتی صحبت جمهوری بود که آقایان «فروغی» و «ساعد» را انگلیسی ها و روس ها در نظر داشتند، که هر دو نپذیرفتند. انگلیس ها می خواستند سلطان «حمید قاجار» فرزند ولیعهد سابق را به ایران بیاورند که به مشکلی برخوردند و آن این بود که آن نیکمرد نه فارسی می دانست و نه از ایران اطلاعی داشت و با نام عاریتی در نیروی دریایی انگلستان در سال های جنگ خدمت کرده بود. در آن موقع هنوز آمریکا در ایران نفوذی نداشتند و مذاکرات و تماس های زیادی با سفارت انگلیس در تهران صورت گرفت تا به سلطنت محمدرضا شاه تمایل پیدا کنند. حتی «شاهپور عبدالرضا» و کسان او خیلی تلاش می کردند که به جای برادر(ناتنی) او انتخاب شود با این سابقه و تشابه سیاست های آمریکا و انگلیس بعدها طبعا شاه به آنها اتکا پیدا کرد، به ویژه که در آن سال ها آمریکا برای مبارزه با کمونیسم همه جا آسان تر دانسته بود که با یک نفر سر و کار داشته باشد، تا با یک عده نمایندگان که اغلب آن ها هم مجذوب و مرعوب خارجیان بودند. سال های 1320 تا 28 مرداد 1332 سال هایی بود که علیرغم اوضاع، بتوان تمرین دموکراسی کرد، ولی آیا واقعا آنچه در ایران روی داد دموکراسی بود، یا بی بند و باری و اتکاء به روس و انگلیس و بعدا آمریکا.
مردم همچنان رفتار ناهنجاری نسبت به شخص شاه و خانواده وی پیش گرفتند که عده زیادی شاه را ملامت می کردند که یک موی پدرش در تنش نیست! این زیاده روی طبعا حس انتقام را بیدار کرد که وقتی آمریکا و انگلیس دست به دست هم داده، حکومت شادروان مصدق را درهم ریختند، فرصتی پیش آمد که مردم سر جای خود نشانده شوند.
تردیدی نیست که شادروان مصدق رجل سیاسی طراز اول و مردی مبارز و میهن دوست بود، ولی برای چنین شخصیتی نبایستی توهم روی می داد که می تواند یک تنه با سیاست استعماری آن وقت انگلیس و سلطه روزافزون آمریکا مبارزه کند و پیروز گردد....طبیعی بود که پس از به ثمر رسیدن کودتای 28 مرداد سیاست کلا در جهت خواسته آنهایی که حوادث را پیش آورده بودند، بچرخد. جناب عالی از خودتان و عده بسیار قلیلی بگذرید، اکثریت ایرانیان متملق، چاپلوس، غلام نفع شخصی خود و جزو «حزب باد» هستنند. لذا سوگند اول کار، فقط ضرورت و تشریفاتی بود. نطق «صدای شما را شنیدم» را هم آقای نصر نوشت و از دوگل الهام گرفت که در الجزایر گفت: Le vous ai entendu! ، خیال کردند که مردم ایران و الجزیره ای که با خارجیان برخورد داشت یکی هستند . در آن روزهای بحرانی، شاه مثل غریقی بود که به هر چیزی بچسبد، مشاورین او تصور کردند که اظهار تأسف از گذشته و اقرار به خطا، مردم را آرام می کند. آن هم مردمی که اصلا نمی دانستند چه می خواهند. فقط وحدت کلمه در خراب کردن وجود داشت. ایالات متحده آمریکا و انگلیسی هم که سربزنگاه دستشان را از پشت شاه بیمار برداشتند. شاه همه چیز را تمام شده می دید و باید اعتراف کرد که به کشتار مردم رغبتی نداشت. به خود من گفتند« سلطنتی که با خون ملت استوار گردد، نمی خواهم». هر کس در ایران زمامدار شود، خود ملت او را دیکتاتور می کند. حال چه فرقی با سابق کرده است به جای شاه فقید، فقیه عالیقدر هر چه بگوید و بکند، کرده است. ...( ص 11)
برای خرید کتاب اینجا کلیک کنید