بله من میخواهم رای بدهم به حسن روحانی، که باز هم بگوید: «شعار مرگ بر آمریکا در کشور وحدت آفرین شده» تا مبادا قالیباف یا رییسی سر کار بیایند و احتمال بر قراری رابطه با امریکا به دلیل شعار وحدت آفرین مرگ بر آمریکا به خطر بیافتند.
بله درست است من میخواهم بروم و رای بدهم به روحانی تا بازهم فعالان رسانه های مجازی و روزنامهنگاران را وزارت اطلاعات بازداشت کند تا مبادا قالیباف یا رییسی رییس جمهور شوند که باعث شود وزارت اطلاعات بیاید و فعالان رسانه های مجازی و روزنامه نگاران را زندانی کند.
من میخواهم بروم و رای ناچیز خود را به نفع روحانی به صندوق بیاندازم تا همچنان حقوقهای نجومی از خزانه دولت و کیسه ملت پرداخت شود. تا مبادا قالیباف یا رییسی همه کاره شوند و وجوه نجومی از خزانه دولت کیسه ملت پرداخت شود.
من احمق نیستم. تحصیل کردهام. در دانشگاه درس خواندهام اما جای دانش تنها تعصب در ذهنم بارگذاری کردهاند. آنقدر که حتی این سوی دنیا و در جهانی با روابط آزاد انسانی و درک معنی حقیقی دمکراسی هم نمیتوانم تعصب را از خود دور کنم. به همین دلیل میخواهم به روحانی رای بدهم که متعصبان و کند نظران به قدرت نرسند ولی اگر کسی به رای دادن من اعتراض دارد، آنقدر متعصبانه میتوانم پاسخ آن «خود فروخته غرب زده» را بدهم که بفهمد دنیا دست کیست.
من در مقام انسانی که دلش نمیخواهد نماز بخواند یا روزه بگیرد میروم رای میدهم به رژیمی که نماز خواندن را در مدرسههایمان اجباری کرد و خاطره بوی گند پای بچههای مدرسه در سالن نمازخانه هنوز هم مشام را آزار میدهد.
من به رعایت حجاب اجباری اعتقادی ندارم و هر روز در خیابانهای لسآنجلس هزاران دختر و زن را میبینم که موهایشان را به آفتاب و باد سپردهاند و از زیبایی حضورشان در هر گوشه و کنار لذت میبرم اما میروم رای میدهم تا زنان و دختران مملکتم خودشان حق انتخاب نوع پوششان را نداشته باشند.
من میخواهم رای بدهم اصلا به تو چه که من چرا میخواهم رای بدهم. من بیماری خود فریبی مزمن دارم و فکر میکنم راه نجات مملکتم درآوردن آن از حلقوم شغال و سپردنش به دست روباه است.
من آرایش میکنم، عطرهای خشبوی فرانسوی به خود می زنم، لباسهایم از بهترین برندهای اروپایی است و در بهترین رستورانها و بارهای ساحل اقیانوس آرام، قرار زیبای عاشقانه میگذارم و از بوسیدن کسی که دوستش دارم در ساحل اقیانوس لذت میبرم و فکر میکنم باید بروم رای خود را در حمایت از نماینده مذهبی که کلیه این رفتار مرا جرم تلقی میکند به صندوق بیاندازم و از آن مهم تر به رژیمی که چنین قوانینی را در مملکتم رایج کرده مشروعیت ببخشم.
راستش را بخواهید مثل پفک نمکی، بستنی سنتی و کباب کوبیده با ریحان تازه است. تا در آن مملکت بودم پی شکلات خارجی، بستنی ایتالیایی و استیک با پوره سیب زمینی فرانسوی بودم و حالا یکباره همه آنها برایم مقدس شده.
درست مثل همین. از آن مملکت و حکومت به ستوه آمده بودم که راهی خارجه شدم و حالا میخواهم برای تداوم مسیر غلطی که مملکتم را به زندان برای جوانانش تبدیل کرد بروم رای خود را به صندوق بیاندازم.
من اصلاحطلبم و نمیدانم روی دیگر سکهام در سرزمین مادری، غارتگرانی هستند که به هیچ چیز در آن سرزمین رحم نکردند و در قلع و قمع فرزندان آن ملت در برهه های گوناگون تاریخ این چهل سال که بر ما رفته است، از هیچ صبوعیتی فروگذار نبودهاند.
من با همه آراستگی و دخترانی با فکر من با همه زیبایی و برازندگیشان تنها روی دیگر سکه همان طلبهها و بسیجیهای متحجر و متعصبی هستیم که همین حالا در هر گوشه آن سرزمین دارند خود ما را که روزی در آن مرز و بوم بودیم و نمیخواستیم رای بدهیم چون از اساس آن رژیم فاسد را قبول نداشتیم، شماتت میکند. همان ها که فردا اگر بپرسیم رای ما کجاست؟ با چوپ و چماق و باتوم، ترک موتور مینشینند، به خیابان میآیند و کلتشان را از کمرشان میکشند و مستقیم در پیشانی و گلوی من، تو و ندا آقا سلطان شلیک میکنند.